مواقع پایان
مواقع پایان

مواقع پایان قد اصرار بر خودنمائی داشت ساکت و خاموش تو آشیانه اش خوابیده

Contents hide
1 مواقع پایان قد اصرار بر خودنمائی داشت ساکت و خاموش تو

مواقع پایان قد اصرار بر خودنمائی داشت ساکت و خاموش تو

این ماجرا مربوط به دوست خواهرم دنیا میشه که فعلا از اون تیکه های محشر آزادشهر مشهد شده

.یک روز صبح بد جوری ماشین لازم داشتم و پدر ماشینو خودش لازم داشت و می خواست جائی بره.

( اون موقع ترم 6 دانشگاه بودم ) همینجور که کلافه بودم خواهرم گفت چته کیوان ؟گفتم هیچی

ماشینو میخوام ولی پدر میخواد بره جائی  و مجبورم پیاده گز کنمگفت ببین من ماشینو برات میگیرم

اما باید منو ببری دانشگاه بعد عصر هم حتما بیای دنبالممنم از خدا خواسته گفتم باشه البته مواقع پایان تو

م میگفتم الان که میبرمت دانشگاه  اما عصر نمیام که دیدم سریع حاضر شد و با سوئیچ اومد

و گفت بریمماشینو زدم بیرون و راه افتادیم تو مسیر گفت بریم دوستم دنیا رو هم برداریم گفتم اه همون دنیا خوشگله ؟

زد پس کلم و گفت مال این حرفها نیستی پدر دنیا کلی طالب داره

ولی کلی هم افاده داره و اصلا با کسی رفیق نمی شهتو دلم گفت آره حالا که تقه اشو زدم بعد میفهمی اما مثل اینکه

بلند بلند فکر کرده بودم چون دوباره دست خواهرم پس کله ام

رو مورد نوازش شدید قرار دادگفتم چته پدر خوب منو که میشناسی فرشته دوستت که یادته میگفتی خیلی مومنه

و اصلا اهلش نیست دیدی که یه مدت از خونه مون کنده نمی

شد یادته که همش برای درس خوندن میومد پیش من نه تو ؟ گفت ای ناجنس البته خود فرشته همه چیو

برام گفته بود اما به روت نیاوردم اما دنیا موضوع دیگری است تو

که نه باباتم نمی تونه ؟ایندفعه خیلی با احتیاط تو دلم گفتم زرشک البته من این دنیاو ندیده بودم ولی وصفشو

خیلی از خواهرم و دوستای دیگش شنیده بودم رسیدیم در

خونشون و مثل اینکه پشت در حاضر بود سریع اومد پرید تو ماشین و گفت بریمخواهرم گفت چته دنیا چقد

ر هولی ؟گفت آخه یه مرده هست خیلی زاغ سیاه منو چوب

میزنه و هر وقت من جائی میرم میاد دنبالم و باز دوباره منو تا دم خونه اسکورت میکنه گفتم چیزی هم بهت

میگه؟گفت نه اما بعضی وقتها که که یه جای خلوت باشیم

یه کار خیلی زشت میکنه ؟ منم شیطنتم گل کرد و گفتم خوب چیکار میکنه ؟گفت

خیلی زشته نمی شه بگم ؟خواهرم هم که تو باغ نبود گفت خوب بگو دنیا جون شاید

کیوان برات کاری بکنه یا با مرده بصورت منطقی قضیه رو حل کنه ؟دنیا گفت آخه نمی شه خیلی زشته خواهرم

گفت بهت دست زده ؟گفت نهگفت پس چی؟اونم زد به سیم آخر و گفت

زیپشو میکشه پائین و چیزشو میاره بیرون و نشونم میدهتا اینو گفت بی اختیار پقی زدم زیر خندهخواهرم گفت

مرگ این داره از ترس میمیره تو میخندی ؟گفتم حالا اگه دیدیش نشونم بدین

تا حالیش کنم که مزاحم مردم نشه…یه دفعه دستشو دراز کرد و گفت اوناهاش همون که داره تو پیاده رو راه میره

تا چشمم به یارو افتاد از غلطی که کرده بودم پشیمون شدم یارو یه نره غولی

بود وحشتناک گنده با موهای فرفری و سری پائین از کنارش رد شدم و میخواستم برم که خواهرم گفت کیوان برو یه

چیزی بهش بگو نکنه میترسی ؟منکه تو تنگنا قرار گرفته بودم و از

روبرو شدن با غوله شدیدا ترس برم داشته بود گفتم منو ترس ؟ هه اینو یه لقمه اش میکنمدنیا گفت راست میگی چقدر

خوب ؟زدم کنار و در حالی تقریبا داشتم خودمو خیس میکردم اومدم

بیرون و رفتم جلوی یارو واستادم اونهم مقابلم واستاد و یه نگاهی بهم کرد خیلی بی ازار به نظر میرسید اما واقعا گنده

بود گفتم ( البته خیلی ملایم ) برادر من شما چرا دختر مردم رو

میترسونی ؟یه نگاهی حاکی از عدم درک بمن کرد و هیچی نگفت یک کم شیر شدم و گفتم مگه خودت خواهر نداری

خوبه یکی دنبال خواهرت بکنه ؟ بازم مثل آدمهای گنگ فقط نگاه

کرد موندم که این چشه یه پیرزنی از اون ور کوچه گفت پسرم این لاله سر به سر ش نذار گناه دارهگفتم چی

میگی مادر این مزاحم دختر مردم میشه بدجور ؟یدفعه یکی از پشت سر

گفت مزاحم کی شده ؟ برگشتم دیدم یه غول دیگه از این بدتر پشت سرمه اما از اون

غولهای خوش تیپ و مرتب و آراسته گفتم ببین آقا اون دختر ( اشاره کردم به ماشین ) از ترس

این آقا جرات نداره بیاد بیرون یه نگاهی کرد و گفت ببخشید آقا این برادر من مشکل ذهنی داره و کرو لال هم هست

بعد شروع کرد به دست موضوع رو به اون فهموندن و بعد بمن

گفت مطمئن باشید دیگه مزاحم نمی شه ؟من در حالی که در میرفتم تشکر کردم و پریدم تو ماشین و از اینکه زنده

در رفته بودم خوشحال بودم گفتم دیدن چیکارش کردم هر دو با پو

زخند گفتن آره پدر نچ نچ نچ خوب شد نکشتیش هر سه خندیدیم و گفتم دنیا خانوم دیگه آقا غوله مزاحم شما نمی

شه اما از تماشای فیلم سکسی مجانی هم محروم شدیهنوز حرفم تموم

نشده بود که پس گردنی بعدی رو خوردم….گفتم بسه پدر پوست گردنم کنده شد رسیدیم و پیاده شدن دنیا گفت آقا کیوان

اگه این یارو مزاحمم نشه خیلی در حقم لطف کردین گفتم خیالتون

تخته تخت باشه و درحالیکه در رو میبست گفت حتما جبران میکنم گازو گرفتم و رفتم که یدفعه پیش خودم گفتم یعنی

چی جبران میکنه ؟ نکنه منظورش سکسه باز گفتم نه پدر این که

من دیدم اگه ازدواج کنه به شوهرش هم نمی ده ولی یه آزاری افتاد به جونم خوب اون موقع علاوه بر کف بودن از

همچین تیکه ای هم اصلا نمی شد گذشت.اون روز با بچه ها حسابی

چرخ زدیم و چند تا دختر هم سوار کردیم اما دیدم پدر اینا ناخن دنیام نمی شن تا عصر که به مکافات از دست بچه

ها دررفتم و رفتم دنبال خواهر جونم و دوست خوشگلش که هنوز

نیومده بودن و من اومدم بیرون از ماشین و مشغول چش چرونی بودم دو تا دختر رد شدن و برگشتن و گفتن اه شما

برادر فلانی نیستید منم با غرور گفتم چرا چطور مگه؟گفت هیچی

خواهرتون خیلی حرف شما رو میزنه و بچه ها بدشون نمیاد شما رو ببینندیه آن دیدم بزور جلوی

خندشون رو گرفتن و نمی تونن چیزی بگن یه صدائی از پشت سرم گفت آآآای رویا

دست از سر برادر ما بردار خیلی خطرناکه ها و همشون زدن زیر خندهمنکه سوسک شده بودم گفتم اصلا تقصیر منه

که اومدم دنبالت و میخواستم بدون اونا برم که سریع با دنیا پریدن

تو و منم کفری با هیچکدوم صحبتی نمی کردم و گفتم میگی موضوع چیه ……………و اونها هر وقت من اصرار

میکردم اونها میخندیدند و فهمیدم که موضوع باید یه چیزی تو مایه

های سکس و این چیزا باشه خلاصه من از فکر این دنیا در نمیومدم و راهی هم به نظرم نمی رسید اول خواستم از

خواهرم کمک بخوام ولی بد بود و بعدش لابد اتهام عاشقی بهم میزد

خلاصه اون روز اونها پیاده شدن و من باز رفتم سراغ دوستان بطور ضمنی با سیامک که خیلی رفیق بودم

موضوع رو مطرح کردم اون راههای مختلفی رو پیشنهاد میکرد اما یا

عملی نبود یا خیلی اغراق آمیز بود با آتو گرفتن و سکس زوری هم اصلا میونه ای نداشتم اصلا دوست نداشتم

که کسی با زور و اکراه یا از سر ناچاری با من سکس داشته باشه اون

جوری دیگه حلاوتی نداره …حالا اگه موضوع انتقام باشه شاید بشه توجیه کرد اما مال من هیچکدوم نبود اون

شب دیر تر اومدم خونه و پدر هم که بی ماشین بود کلی دعوام کرد و ضد

حال زد . هر کار میکردم از فکر دنیا نمیومدم بیرون مثل یه عشق شده بود برام نمی دونم شایدم واقعا خود

عشق بود که به سراغم اومده بود ولی توجیه رومانتیک ای هم نداشتم دنیا

دختر تو دل بروئی بود یک کمی کشدار حرف میزد و با لهجه ابروهایی تقریبا پیوسته اما صاف و بدون کمان

معروف ابروها که خشونت خاصی به صورتش میداد و جذابش کرده بود

صورتی گندمگون و بیضی شکل با اخمی پنهان چشمانی آبی تیره که توش غرق میشدی هیچوقت نتونستم تا

اعماق چشمان مظلوم و مرموزش نفوذ کنم از نظر هیکل هنوز چیزی معلوم

نبود چون با اون مانتو هائی که برای دانشگاه میپوشید تقریبا هیچی از هیکلش رو نمی شد تشخیص داد قد

و همین اما چی بود که منو اینجوری کرده بود آخرش هم نفهمیدم حتی

وقتی گذاشت و رفت چند روز بدون اتفاق خاصی طی شد و ولی خوره دنیا دست از سر من برنداشت

برای اینکه ماشین داشته باشم بچه خوبی شده بودم و کلی برای خونه کارها رو انجام

میدادم که پدر ماشین رو به من بده یه روز صبح که میرفتم همه گفتن عصر زود بیا هر چی اصرار کردم

نگفتن عصر که برگشتم دیدم برام تولد گرفتن و چون میخواستن سورپرایز

بشه یک هفته جلوتر گرفته بودن پدر و مادر برای کادو برام یه رنو گرفته بودن اصلا باورم نمی شد خیلی از

مشکلاتم با این هدیه رفع میشد و دستم خیلی باز میشد یه بزن و بکوب خونوادگی

وبعد خواهرم گفت کره خر بزن بریم بیرون منم کادو مو بهت بدم گفتم چی هست ؟گفت حالا بریم منم به

افتتاح ماشین جدید ( البته تو پارکینگ بود و من هنوز ندیده بودمش ) با خواهرم

زدیم بیرون و همونجا پیله شدم که کادوت چیهنگفت و منو به آدرسی راهنمائی کرد و یه آدرس غریبه واستادم

رفت در زد و دو تا از دوستاش اومدن بیرون و خودش که جلو بود گفت ببین این

دوستام اهل حالن بریم بیرون یه چرخی بزنیم و دیگه باقیش با خودت برام بی تفاوت بود رفتیم یه کافی شاپ

و نشستیم یواشکی بهم گفت خوشحال نشدی اینها خیلی بچه های گرم و با معرفتی

هستنگفتم راست میگی اگه یک ماه پیش بود الان تو سرم هزار تا نقشه براشون داشتم اما الان از دخترا

خوشم نمیاد با تعجب و شگفتی گفت مگه میشه تو ؟ توئی که دوستام از ترس انگولک

شدن توسط جنابعالی میترسن خونمون بیان برای اولین بار نگاهی خریدارانه بهشون انداختم هر دو خواه

بودن و بزرگتره خیلی زیبا بود حتی قشنگتر از دنیا اما نمی دونم چرا به دلم نمی

چسبیدن کیرم که همیشه این جور مواقع پایان قد اصرار بر خودنمائی داشت ساکت و خاموش تو آشیانه

اش خوابیده بود و اصلا اظهار وجود نمی کرد با دیدن جو سرد حاکم خواهرم خواست

که بریم اما دلم نیومد خواهرم که مثلا خواسته بود حال اساسی بده ضد حال بخوره اینه که سریع باب شوخ

و خنده رو با دخترا باز کردم و سارا که خوشگلتر بود شروع به جوک گفتن کرد

بعد از کلی کس کس و شعر گفتن زدیم بیرون و خواهرم اشاره میکرد که میتونی با سارا تنها باشی و صفا

کنی اما گفتم باشه تا بیشتر باهاش آشنا بشم بعد . اونها رو رسوندم و سارا که خیلی

خودمونی شده بود لپمو چنگ زد و از دور بوسید بعد که راه افتادم یدفعه جو عوض شد و خواهرم گفت

این اداها چی بود ؟من کلی مخ زدم برای تو اونوقت تو کم محلی میکنی ؟ معلومه چه

مرگته ؟گفتم منکه خوب بودم گفت زیاد هنرپیشه خوبی هم نیستی ؟گفتم ببین میخوای خوشحالم کنی ؟گفت

چطوری؟گفتم دنیاگفت دنیا یعنی تو اونو به سارا ترجیح میدی؟گفتم ببین فعلا دلم

واسه اون رفته از اون روز اصلا از فکرش در نمیام یه نگاه عاقل اند سفیه بمن کرد و گفت مطمئنی حالت

خوبه ؟ احمق تو اصلا سارا رو خوب دیدی؟گفتم آره خیلی نازه تکه اما تو هم

بفهم میگم دلم پیش دنیا گیره ؟یک کم فکر کرد و گفت شاید بفهمم چی میگی اما میدونم که دنیام فقط برات

هوس بازیه اگه بدونم عاشقشی هر کار بخوای برات میکنم اما میدونم هوسه .

گفتم حتما همین طوره چون شما دخترا فکر میکنید وقتی یکی عاشقتون شد باید سریعا باهاتون ازدواج کنه و

خوب بعد از ازدواج هم که سریعا عشق های پوشالی از بین میره و مکافات

و بدبختی و شوربختی برای طرفین میمونه اما اگه یکی واقعا عاشقت بود با هم حتی یکساعت فراموش نشدنی

رو بگذرونی نه اینکه حتما سکس باشه میتونه یه قدم زدن ساده و ابراز

علاقه باشه جوری که خاطرش برات بمونه اون یکساعت عمر از دست رفته ات حساب

نمی شه و از عمرت به اون اندازه استفاده کردی بقیه عمر که فناست همین خود سکس مگه

چیه یه لذت نامفهوم و بعدش پشیمانی اما وقتی توام با عشق و علاقه باشه به ادم لذت کامل میده…گفت بس

اینقدر فلسفه نباف بگو دنیاو میخوامو و خلاصگفتم آره الان دلم پیش

اون گیره شاید عشقی کوتاه یا بلند در انتظارمون باشه شاید هم اصلا هیچی نباشه .با این حرفها به خونه

واقعا خیلی به سکس با دنیا فکر نمی کردم و بیشتر طالب دوستیش بود

م هنوزم درک نکردم چه چیزی منو جذب دنیا کرده بود اما اگه از دنیا سکس نمی خواست پس ازش چی ؟

اینجاست که سرشت آدم خاکی بازهم نهایت عشق بشر رو به سکس

و تماس جنسی هدایت میکنه وقتی به این قسمتش فکر میکردم هم شهوت میومد سراغم هم برام سکس با کسی که

عاشقش شده بودم کمی خجالت آور و عدول از قوانین عشاق محسوب

میشد چندید روز به همین منوال گذشت اوقات بیکاری تو خونه بودم فکر و ذکرم شده بود دنیا.یه شب که تو

اتاق مشغول گوش کردن آهنگ Hello لیونل ریچی بودم مادرم اومد تو و

خیلی جدی گفت اگه مشکلی داری میتونی با من در میون بذاری شاید بتونم کمکت کنمنیم خیز شدمو و خیلی

راحت گفتم راستش مادر یه دختر با یه نگاه منو مفتون خودش کردگفت

خوب اینکه چیزی نیست میتونیم بریم خواستگاریگفتم نه بحث این نیست.گفت خوب باهاش دوست

سكس جوردي
سکس برازرس